نادر (نصرالله) قضاوتی: عسل تلخ

جشن عقد و عروسی ترانه و تورج در یکی از شب های قمر در عقرب برگزار شد. عروس، نگاهی به آسمان انداخت و برای آب کردن قند در دل داماد، از آب گل آلود، ماهی گرفت. او با عشوهٔ عروسانه، نگاه داما‌د را به آسمان کشاند تا از برتری زیبایی خود، بر قمر آسمان ببالد و ‌بر ناز خود بیفزاید.
سیمای ماه، هنگام گذار از برج فلکی عقرب،تداعی نقشی از کژدم را برچهره داشت.
ترانه بازیبایی افزون‌ از آرایش خود، پرسید:
« امشب کدام ماه خوشکل تر است، ماه زمین یا قمر آسمان؟»
داماد که مفهوم پرسش او را در برتری زیبایی وی می دانست،با پاسخی دوپهلو گفت:
«تفاوت از زمین تا آسمان است!»
عروس بفهمی نفهمی به روی خود نیاورد،لبخندی زد و
پاسخ داماد را،جوابی بر برتری خود دانست.
جشن عقد و عروسی در باغی خارج از شهر دور از چشم اغیار، جز زهره که دوست دختر‌ پیشین داماد بو‌د،با شکوه هرچه تمام تر برگزار شد.
رقص نور با چراغ های رنگارنگ،ترنم آب روان در جویبارها،بوی‌خوش گل های شب بو،شکوفایی گل ها، هوای بهاری و تنوع در آرایش و پوشش بانوان دعوت شده بر شکوه باغ و عروسی افزوده بودند.
مراسم سفره عقد آن چنان پر شکوه که از توصیف اضافی بی نیاز بود. رقص شعله های سوزان دوشمع قرمز وسفید در شمعدان های نقره ای و انعکاس نورهای چرخان رنگارنگ بر آینه و چهره ی عروس وداماد
جلوه هایی دل انگیز و رؤیایی داشتند!
با ورود اتومبیل مدل بالا و گلکاری شده عروس و داماد از آرایشگاه به باغ، میهمانان بپا خاستند، مردان کف زنان و زنان کل زنان شادی می کردندو نگاه ها به سوی آنان کشیده می شد.
زهره در این هنگام وارد باغ شد. غوغایی در درون و آرامشی ساختگی برچهره داشت. او به مانند کسی بود که پای بر آتش و یخ در دست دارد. زهرخندی بر لب داشت. پیمان فریبکارانه ی تورج در‌پیش چشمش نقش بسته بود. به یاد قول و قرارها و در باغ سبز نشان دادن های آن زمان تورج افتاده بودکه تکرار در مکررات می گفت : «منتظرم بمان، منتظرت می مانم!»
او سال ها زهره را برسر دو راهی صبر وانتظار، سرگردان کرده بود.موقعیت های خوب انتخاب خواستگاران را از وی گرفته بود.وعده های پوچ تورج، موجب نپذیرفتن های خواستگارانی می شد که کوبه ی در خانه ی پدری او را می کوبیدند و با پاسخ منفی زهره از زبان مادرش روبرو می شدند.
عروس بانگاه ناز عروسانه اش در چشمان داماد، انگشت سفید و کشیده اش را که با ناخن های بلند مصنوعی درخشش بیشتری یافته بود در ظرف عسل فرو برد تا کام داماد را شیرین کند.
تورج پس از چشیدن طعم دو مزهٔ تلخ و شیرین عسل، ذهنش به زهره رفت،اما سکوت کرد و واکنش خودرا ازعروس پنهان کرد.تصویر نگاه قهر آمیز زهره هنگام ترک مجلس، در پیش چشمان تورج جان گرفت که آن نگاه چه پیامی داشت؟
نگاه عروس و میهمانان همچنان به دست داماد بود تا کام عروس را شیرین نماید، اما تورج در برزخی بین نگرانی و ندانم کاری دست وپا می زد که چه بایدکرد؟انتظار دوخانواده در علت تأخیر برای شیرین کردن کام
عروس توسط داماد برنگرانی ها و پچ پچ ها افزوده بود.
پاسخ وپرسش های در گوشی خبر از آن داشت که میهمان ناشناخته که بود و از طرف چه کسی دعوت شده بود؟ گمانه زنی های دو خانواده به سوی میهمان ناشناخته زهره رفت که نامبرده در موقعیتی مناسب، عسل مخلوط شیرهٔ تلخ بادام را که با شهدعسل ترکیب نموده بود و در کیف پنهان داشته است با ظرف مشابه شهد عسل تعویض نموده است و چرا؟

دیدگاهی بنویسید

لطفا دیدگاه خود را در اینجا بنویسید
لطفا نام خود را در اینجا بنویسید