ژیلا واله: درخت گردو

– سلام مادرجان، چرا توی این برهوت تک‌و‌تنها نشستی.
– زیر درخت نشستم. می‌پامش کسی ازش ندزده.
– چی رو ندزده.
– گردو. خوب که نگاه کنی می‌بینی چقدر گردو داره.
– حالا یکی اومد هوس کرد چندتا گردو ازش بکنه. تو با این دست و بدن نحیفت چه‌طور حریف‌اش می‌شی؟
-با این چوب. هیچ‌کس تا حالا نتونسته از من گردو بدزده. هم‌چی ناکارش می‌کنم که دیگه پاشو این طرفا نذاره.
-لابد گردوها را هم می‌بری بردسیر می‌فروشی.
-نه، درخت که مال من نیست. مال حاج علاف‌چیانه. روزی پنج قرون دست‌مزدمو می‌ده.
-فقط پنج قرون؟ زندگی‌ات با این پول می‌گذره؟
-آره خدا خودش روزی رسونه. از دار دنیا یه مرغ دارم که هر روز برام تخم می‌ذار. کرچ هم می‌شه و جوجه برام می‌اره. این پنج قرون را هم می‌دم برا مرغم دون می‌خرم و برا خودم یک لقمه نون.
ببینم شما پسرم، واسه معدن این‌جا کار می‌کنی؟
-اره، من برای نقشه‌کشی این‌جا اومدم.
-می‌گن معدن این‌جا طلا هم داره. درست می‌گن.
-آره همیشه معدن مس طلا هم قاطیش هست.
-پس من زیر پام یه گنج طلا هم دارم.
-اره مادر، هر چقدر از اون گردوها بهت می‌رسه، از این طلا هم سهمته.

بدون دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

لطفا دیدگاه خود را در اینجا بنویسید
لطفا نام خود را در اینجا بنویسید

خروج از نسخه موبایل