م. ک. هم‌شاگردی: یاقوت

می‌شد از چشم‌هایش پرتو خورشید بامداد بهاری را وام گرفت.
می‌شد در نگاهش جامی از شهد ارسباران نوشید.
می‌شد صدای نوش‌خندش را در نوازش چنگ نکیسا شنید.
می‌شد شیرینی‌اش را در لبخند کودکان خفته یافت.
و می‌شد خرامیدن غزالانه‌اش را در غزل‌پرواز پروانگان به تماشا نشست.
شَربی سرخ، عاج گردنش را پوششی یاقوت گون می‌بخشید و شرابه‌های مواجش از دوسوی بر سینه‌اش آویخته بود .
کنار برکه‌ای از آب الماس‌گونِ باران، در جلگه‌ای آشنا ایستاده‌بود و به مرغابیانی که هند‌سه‌ی پرواز را در آسمان بامداد تجربه می‌کردند می‌نگریست. پساپستش، درختانی ایستاده بودند-استخوان‌وارانی عاج‌گون – شاخه‌درشاخه کنار هم، صف اندرصف. و دورترک دری بزرگ و چوبین بر فراز سکویی کوتاه، دشت روبه‌رو را به تماشا فرا می‌خواند.
آهنگ‌ نرم باد، زلفین سیمین در را آرام می‌‌نواخت و تصویر زن را در آب سرد برکه‌ می‌‌رفصانید .
دستی در چوبین را با صدایی خنیایی گشود و مردی خوش‌چهره با دسته‌ای نرگس در مشت، از در بیرون‌آمد ‌و بی‌شتاب به سوی برکه گام برداشت. بلند بالا‌بود و خرمن مویش شبق گون.
صدای قدم‌های مرد زمزمه‌ی نسیم را هاشور می‌زد. زن دامن سرخ پرندینش را گرد پاهایش پیچید و بر صخره‌ای که تنها کنار برکه ایستاده‌بود تکیه داد. گامی مانده به زن، مرد ایستاد و دسته‌ی نرگس را به سوی زن گرفت و گفت:
«مرایادت هست؟»
زن گفت: «نه کس مرا به یاد می‌آورد; و نه من دیگر در یاد کس مانده‌ام!»
مرد چهره‌اش را در آفتاب نگاه زن گرفت و زمزمه کرد که:
«چه از خود به یاد داری، راز خویش با من بگشای.». زن گفت: «از خود هیچ به یاد ندارم و مرا هیچ رازی نیست. تنها می‌دانم که سرگردانم!»
مرد گفت؛ « شاخه‌‌های نرگس را ببوی‌‌!»
زن دسته‌ی نرگس را به بینی گرفت و‌ بویید. چشمانش جادوی چشمان آهوانِ پرده‌ی صورت‌گرانِ‌ چین را ‌ به تماشای مرد مهمان کرد
و لبانش به نجوا گشوده شد: «اکنون می‌دانم که سرگردان در یک میدان‌ام.»
– «در آن میدان چه می‌جویی.»
-«نمیدانم!»
-«نامت؟»
-«نمی‌دانم.»
مرد سر پیش آورد و عطر پرنیان موی زن در مشامش نشست. آنگاه گفت: «اکنون دوبار دیگر با دمی ژرف‌نر نرگس‌ها را ببوی.»
زن چنان کرد که مرد گفته بود.
نبار دیگر برقی سرخ در چشمانش درخشید و با فریاد گفت:«من یافوتم‌ خاتون سرخ‌پوش. توکیستی؟»
مرد گفت: «بکبار دیگر نرگس را ببوی!»
زن دستش را به سوی بینی بالا آورد و مرد به شاخه‌ی گل سرخی که در دست زن‌ می‌درخشید لبخند زد!
بیستم مارچ ۲۰۲۰

بدون دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

لطفا دیدگاه خود را در اینجا بنویسید
لطفا نام خود را در اینجا بنویسید

خروج از نسخه موبایل