عزی لطفی: سینما چنار

پسر خپله‌هه که شکم برآمده‌اش را می‌خاروند گفت : «من یه قرون بیش‌تر ندارم می‌شه بقیه رو دفعه بعد بدم؟»
چشم سبزه اخمی کرد و گفت: «یه قرون دیگش رو رفتی یه چیزی خریدی کوفت کردی؟ رد کن بیاد تا پشیمون نشدی.»
خپله‌هه با اکراه پول رو داد دست چشم سبزه. اون یکی که تیکه پارگی کف کفشش خیابون رو جارو می‌کرد، عقب مونده بود. تا چشم سبزه داشت پول بقیه رو میگرفت خودش رو رسوند. همینطور که نفس نفس می‌زد گفت: بچه ها به موقع رسیدیم. صورتش پر از هیجان بود. .
. مو قرمزه گفت بخدا هر کار کردم مادرم بهم پول نداد، قول می‌دم دفعه بعد چهار قرون بیارم.
نوبت کفش پارهه که شد، گفت” به جون آقام این دوزار و قرار بود دفتر مشقم رو بخرم.” چشم سبزه گفت:” بده ببینم همه زحمت ها رو من می‌کشم ببینید برا دوزار چقدر چونه می‌زنید..
اون که یه خال زیر چشم چپش بود گفت: بیا من بجای دوزارم برات یه پاکت تخمه از مادرم کش رفتم. با هاشون حال کن
مو قرمزه انگشتش رو از بینیش در آورد و فیتیله کرده محتویات بینی رو با پیرهنش تمیز کردو پرسید: ” حالا فیلمش چی چی هست؟” کفش پاره‌هه دستاش رو بهم دیگه مالید و گفت: ” شنیدم یه فیلم جالبیه فکر کنم جاهلیه.”
موقرمزه پرسید: هفت تیر کشی هم توش هست؟
اون یکی که یه خال سیاه زیر چشم چپش بود گفت: ” آخه احمق داشیا که هفت تیر نمی‌کشند
یکی از پسرها که خیلی کم حرف بود و اول از همه پولش رو داده بود، گفت: آبجیم می‌گفت یه فیلم جدیدی اومده، که ازرو داستان یک نویسنده خیلی معروف انو ساختند. آبجیم داستانش رو خونده و می‌خواد فیلمش رو هم ببینه. فکر کنم این همون باشه.
بچه ها همه همکلاسی بودند. چشم سبزه از اونا بزرگتر بود،دفعه دومش بود که کلاس پنجم رو می‌خوند. ناراحت هم نبود که روفوزه شده..
بچه ها به درسینما نزدیک شدند. فیلم شروع می‌شد. چشم سبزه پاکت تخمه رو از اونکه یه خال زیر چشمش داشت قاپ زد، چپوند توی جیب شلوارش و چابک از درخت چنار رفت بالا. با سختی نشست جای همیشگیش که یه تنه کلفت تربود. پاکت تخمه رو از جیبش در آورد و رو زانوش جا داد. از اون بالا داد زد، بچه ها ساکت، بذارید ببینم چی نوشته..
روی پرده نوشته شده بود ” همه اهل شیراز می‌دانستند که داش آکل و کاکا رستم سایه یگدیگر را با تیر می‌زنند.”
خپله هه از پایین داد زد قهرمان فیلم کیه؟ موقرمزه بغلش ایستاده بود. گفت: “مگه عکسها رو ندیدی؟ بهروز وثوقیه.
چشم سبزه گفت اگه سرو صدا کنید من صداشونو نمیتونم بفهمم چی میگند. باید قول بدید سرا پا گوش باشید تا من بتونم براتون تعریف کنم
بچه ها ساکت ایستادند و جیکشون درنیومد..
چشم سبزه بادی در غبغپ انداخت خودش رو جابجا کرد و مطمئن شد که پاکت تخمه جاش امنه. یه دستشو خوب حمایل شاخه بزرگ کرد که از اون بالا پرت نشه و گفت:.
بچه ها بهمن مفید امده وسط میدون جولون میده میگه امشب شب کاکا رستمه، هیچکی نیست که بتونه جلوی کاکا رستم قمپز در کنه.
بهروز وثوقی از دور داره میاد. یه بچه رفت جلو کاکا رستم، داره از داش آکل دفاع میکنه. کاکا رستم با پسره درگیر شده شیشه عرق رو برداشته با زور می‌خواد به بهش بخورونه. مادرپسره با روبنده پرید جلو. داره پسرش رو از دست کاکا می‌کشه بیرون. کاکا رستم با مادره درگیر شده.
آی ی ی ی بچه ها بهروز وثوقی سر رسید. صورتش رو زشت گریم کردند. جای دشنه قدیمی رو صورتش مونده. همه مردم دارند هورا می‌کشند. میگند داش آکل، داش آکل..
داش آکل وارد میدون شد. به کاکا رستم میگه ای حروم لقمه، سر چهار سو جای جنگیدن با زنها و بچه ها نیست.
به هم نزدیک می‌شند. کاکا رستم رجزخونی می‌کنه. دارند برا هم شمشیر می‌کشند. به هم پیچیدند. داش آکل، کاکا رستم رو زد زمین. شمشیر رو گذاشته بیخ گلوش، پاشو گذاشته رو سینه‌ش. کاکا رستم التماس میکنه. داش آکل رهاش کرد بهش میگه بلند شو گم شو. من سگ کشی نمی‌کنم.
فرداش شده. کاکا رستم با نوچه‌هاش اومده تو قهوه خونه. به شاگرد قهوه چی گیر داده. داره انو مسخره می‌کنه. هردفعه چایی براش می‌یاره استکان ها رو می‌شکنه و قاه قاه می‌خنده. دورو وریاش هم دارند به شاگرد قهوه چی می‌خندند. حسابی داره رجزخونی میکنه..
بچه ها دست بزنید داش آکل وارد شد. به به چه جذ به ای داره این داش آکل . دستش رو به سبیلش کشید. کاکا رستم چشمش افتاد به داش آکل رنگش پرید. داره خودش رو جمع و جور میکنه. شاگرد قهوه چی از دیدن داش آکل خوشحال شد. براش چایی آورد. داش آکل، کاکا رستم رو مسخره میکنه . حالا شاگرد قهوه چی به کاکا رستم میخنده. قاه قاه داره میخنده. کاکا رستم قهوه خونه رو ترک کرد.
یه پیر مردی وارد شد. داره یه چیزهایی در گوش داش آکل میگه. داش آکل بلند شد، راه افتادند . از تو بازار رد شدند. نزدیک یه خونه رسیدند. جمعیتی درخونه، دور هم جمع شدند. یکی داره روضه میخونه. وارد خونه شدند. بردش تو یه اتاق . یه مرد مریضه زنش نشسته بالا سرش داره گریه میکنه. مرد داره می‌میره. زنش به داش آکل میگه حاج صمد میخواد شما رو وکیل وصی کنه. داش آکل اخم کرد. مثل اینکه نمیخواد این مسئولیت رو بگیره. حاج صمد داره جون می‌کنه. از دیدن داش آکل خوشحال می‌شه. داره وصیت می‌کنه.
بچه ها حاج صمد دیگه نفس نمی‌کشه. مُرد.
الان تو قبرستون هستند. همه دارند جیغ و داد می‌کنند. دختر حاج صمد غش کرده. رو بنده رو صورتشه. داش آکل اومده به دادش برسه. روبنده دختره رو پس زد که آب دهنش بریزه..
آخ بچه‌ها به چشم خواهری، عجب دختر خوشگلی هست. مثل ماهه. چه چشای سیاه درشتی داره..
مثل اینکه داش آکل عاشق دختره شد. دختره هم یه نگاه طولانی به داش آکل انداخت. اونم مثل اینکه خوشش اومد. فوری روبند دختر رو کشید رو صورتش و به زنها گفت ببرندش خونه..
. یه دستمال از زیر چادر دختره افتاد. داش آکل برش داشت بو کرد و گذاشت جیبش.
حالا کاکا رستم رفته تو یه کافه و کافه رو داره بهم میزنه که چرا رقاصه نمی‌رقصه. صاحب کافه میگه آخه تب داره مریضه. کاکا رستم دادو فریاد میکنه که من این چیزا سرم نمیشه. یه زن باید اینجا برقصه..
. داش آکل وارد شد اما صورتش خیلی غمگینه.
کاکا رستم داره گوشه کنایه به داش آکل می‌زنه که رفت و امد خونه حاج صمد پیدا کردی. پلوونا که عاشق نمی‌شند. دیگه با صورت بزک کرده میایی در جمع.
داش آکل مست مسته. رقاصه از داش اکل خوشش میاد با حالت تب براش میرقصه . داش آکل حوصله نداره. از کافه زد بیرون..
اومده خونش با طوطیش داره حرف می‌زنه. .
خونه حاج صمد دختر داره با مادرش راجع به داش آکل حرف میزنه. نشسته سر آینه موهاشو شونه می‌کنه. میپرسه این داش آکل کیه؟ چه جوری وارد زندگی ما شده؟ سراپاش ناز و عشوه است. آخ جون چقدر خوشگله . البته بازم به چشم خواهری..
چشم سبزه سرش رو به پایین خم می‌کنه می‌پرسه.
بچه ها تا حالا از فیلم خوشتون اومده؟
بچه ها شروع کردند با هم دیگه پچ پچ کردن. اونکه خال پایین چشمش بود گفت:” آره خوبه ولی تو مو به مو شرح نمیدی. مثلا لباس داش آکل و کاکا رستم چه جوریه؟
چشم سبزه از اون بالا پوسته تخمه های دهنش فوت کرد رو زمین. کف دستش رو با کتش پاک کرد. کمی خودش رو جا بجا کرد و گفت خب لباس پلوون های قدیم دیگه خودتون حدث بزنید. .
بعد دادزد ساکت باشید، ساکت باشید ببینم چی شد..
داش آکل اومده خونه حاجی صمد برا حساب کتابا، دختره یواشکی از اتاق دیکه داره داش آکل رو نگا میکنه. یه گوشه چشم هم از لای پرده به داش آکل نشون داد. مادرش گفت مرجان تو برو اون اتاق..
مادرمرجان داره با داش آکل حرف می‌زنه. میگه برا مرجان خواستگار اومده و چون شما مثل پدرش هستید اجازه شما رو می‌خوام.
غم صورت داش آکل رو گرفت. مرجان فهمید مادرش به داش آکل چی گفت. اونم خیلی غمگینه. حدس می زنم یه چیزایی مادره داره همیطوری میگه. خوب نمیتونم بفهمم..
داش آکل داره خداحافظی میکنه. رفت بیرون. دستمال مرجان رو از جیبش در آورد. بو میکنه. رسید خونش. داره با طوطیش حرف می‌زنه. آه می‌کشه. به من میگه ه ه ه من جای پدرش هستم!! با طوطیه درد دل می‌کنه..
داش آکل رفته تو رستوران همونجا که رقاصه هست. رقاصه می‌خواد دلش رو بدست بیاره. میگه دوسش داره، داش آکل مستِ مسته..
از اون طرف فیلم داره عروسی مرجانو نشون میده. مرجان عروس شده. زنا دارند کِل میزنند. به چشم خواهری چقدر قشنگتر شده. عجب عروسی شده. .
از این طرف داره داش آکل رو مست نشون میده. از رستوران میزنه بیرون. کاکا رستم با نوچه هاش منتظرش هستند..
ای وای دارند میزندش. آخ خ خ ناکارش کردند. پرتش کردند رو زمین. مسته نمیتونه بلند بشه..
. بلند شو پلوون بزنشون! وای ی ی بیچاره‌اش کردند.
داش آکل بلند شد داره تلو تلو می‌خوره. جدی شد به کاکا رستم میگه “فردا تو تکیه می‌بینمت. از شیراز بیرونت می‌کنم. من سگ نمی‌کشم اما بیچاره‌ات می‌کنم . وعده گذاشتند فردا تو تکیه..
. داش آکل خیلی بیحاله رسید خونه. با طوطیش داره حرف می‌زنه.
مرجان… عشق تو، منو کشت. عشق تو منو کشت.. وقتی مرد غم داره یه کوه درد داره….. طوطیه همینطوری نگاش میکنه..
فردا شده. تو تکیه تعذیه گرفتند. کاکا رستم داره رجز خونی میکنه. دورو ورو نگا میکنه داش آکل هنوز نیومده. داره چرخ میزنه . داد و بیداد می‌کنه. میگه دیشب داش آکل رو خوارو ذلیل کردم. آره برا همینه خودش رو نشون نمیده..
داش آکل کت بلند قشنگ پلوونیش رو داره میپوشه. سر مچی هاش رو داره سفت میکنه. کلاهش رو گذاشت رو سرش. از خونه زد بیرون داره می‌ره طرف تکیه. کاکا رستم میگه من دیگه میرم داش آکل ترسیده که بیاد..
سرو کله داش آکل پیدا شد. سر حال و راست و درست راه می‌ره..
بجه ها ازپایین چنار هورا کشیدند. داش آکل داش آکل. اون که کف کفشش پاره است از این پایین بلند به چشم سبزه گفت: هی تو نقالیت خیلی خوبه ها دمت گرم. چشم سبزه جواب داد صفاتو دادا، بچه ها موقعیت حساسیه .
کاکا رستم رنگ از روش پرید. درگیر شدند. شمشیرهاشون تو هوا می‌چرخه. کاکا رستم دوسه بار خورد زمین.
موقرمزه پرسید شمشیرهاشون چه شکلیه ؟ چشم سبزه جواب داد شاید هم شمشیر نیست. از شمشیر کوچیک تره.
اون که تمام وقت ساکت بود گفت: حتما دشنه است. .
بچه ها اون پایین چنار هیجان زده اند. همدیگر را جلو و عقب می‌کنند. انگار که اونها هم طوفانی در وجوشون در گرفته. اون که کم حرف می‌زنه تو فکر فروفته. موقرمزه مرتب می‌پرسه چی شد؟ چی شد؟ اون که ته کفشش پاره است. داد می‌زنه داش آکل، ناکارش کن. کاش من اونجا بودم با پا لگدش می‌زدم. اونکه خال پای چشمش داره، میگه داش آکل بزن تو چشمش. خپله میگه کاش اونجا بودم با سر می‌رفتم تو شکمش. .
چشم سبزه از اون بالا داد می‌زنه! بچه ها محشر کبراست. نمی‌دونید چه جنگی در گرفته. ساکت باشید ساکت باشید کاکا رستم افتاد رو زمین نمی‌تونه بلند بشه. داش اکل شمشیر رو گذاشت رو شکمش. حالا میکشدش.
موقرمزه پرسید بالاخره شمشیره یا دشنه؟ چشم سبزه گفت تو هم وقت گیرآوردی؟ با دوزار میخوای همه چیز رو ببنی و بدونی. .
نفس بچه ها تو سینه حبس شد. اون که ساکت بود پرسید: چی شد؟… چشم سبزه گفت: داش آکل شمشیر رو از رو سینه کاکا برداشت. گفت من سگ نمی‌کشم. پشتش رو کرد به کاکا رستم داره اروم می‌ره..
بچه ها همه صداشون در اومد. حالا چی شد؟
چشم سبزه بی اختیار داد زد ای ی نامرد !!
بچه ها خشکشون زد. باز اون که همیشه ساکت بود پرسید: کاکا رستم کشتش؟… داش آکل رو کشت؟….. چشم سبزه گفت از کجا میدونی؟ اره از پشت با خنجر فرو کرد تو پشتش..
کا کا رستم غیب شد. مردم هجوم آوردند دور داش آکل. زنا گریه می‌کنند. مردها میزنند تو سرسون. پسر ها گریه میکنند. همه با هم می‌گند یتیم شدیم، بی کس شدیم. جمعیت بیش از اندازه زیاد شده. داش آکل رو نمیشه دید..
از اون طرف داره نشون میده برادر مرجان رفته خونه داش آکل. طوطی رو برداشته داره میره. دم خونه به مرجان رسید. طوطی رو داد به مرجان . می‌گه اینو بگیر باید برم. مرجان طوطی رو برد داخل خونه. لب ایوون پیش فقس نشسته صورتش خیلی غمگینه..
اِ… طوطییه به صدا در اومد. داره میگه مرجان… عشق تو، منو کشت. عشق تو منو کشت.. وقتی مرد غم داره یه کوه درد داره
یه قطره اشگ از چشم مرجان غلطید رو صورتش.. …..
فیلم به پایان رسید و بچه ها هر کدام به طرفی پراکنده شدند..
چشم سبزه مدتی اون بالای چنار غروب آفتاب رو تماشا کرد و بعد با مهارت از چنار اومد پایین..

دیدگاهی بنویسید

لطفا دیدگاه خود را در اینجا بنویسید
لطفا نام خود را در اینجا بنویسید