شمسی و قمر رو بردند خونه طوبا خانوم همسایه بغلی. به حال غش بردندشون. یكی آب قند درست می كرد یكی نعنا و گلاب و نبات زعفرونی تو حلقومشون می ریخت. از وقتی گفتند گرین كارتی ها نمی تونند برن و بیان غصه كروز دكتر هلاكویی و اونهمه پولی كه سلفیده بودند، داشت از پا می انداختشون
تو این هیر و ویری هی یكی مرتب فیس بوكش رو چك می كرد و خبرها رو با آب و تاب می خوند. شمسی و قمر هم یك در میون یه واااای بلند از نهادشون در می اومد و سرشون به یه طرف می افتاد. البته این وسط مسطها دستمال ابریشم برای اشك گوشه چشم و نیمرخ راست و چپ و زاویه بهتر برای عكس فیس بوكی اشون رو هم می پاییدند.
همسایه های امریكایی شون رفته بودند فرودگاه برای اعتراض… لازم نبود دیگه اونها بنزین بسوزونند و پول تول وی و عوارض فرودگاه بدند….
تازه اونهمه آرایشگاه و اتم اتوم برای كنسرت رو كه نمی شد بی خیال شد.
.
.
.
شمسی و قمر رو که یادتونه ؟ از کنسرت که برگشتند، قمر توی پارکینگ کفش های کف قرمز کریستین لوبوتینش رو گرفته بود تو دستش و شلون شلون به طرف ماشین می رفت. پالتو پوستهاشون به تنشون سنگینی می کرد ولی توی اون سرما خوب گرم نگرشون داشته بود. خوشحال بودند که دو تا خواننده مهاجر وتبعیدی رو حمایت کردند و پشتبند اون همه تو سرو سینه زدن ، آه و ناله و حمایت های فیس بوکی، یه قری هم دادند و غصه هاشون رو خالی کردند.
می گم شمسیا…
ها؟
دیدی چه جوری مردم نگاهمون می کردند؟ یعنی از قیافه هامون معلوم بود ما گرین کارتی هستیم؟
توَهُّم زدی ها! از کجا معلوم بود؟ ما که همه اش داشتیم انگلیسی حرف می زدیم!
تو که همه اش می گفتی: «اوه مای…»!
آره، اونها که خیلی زبانشون خوبه دیگه« گادش» رو نمی گن!
آهاااان! اینجوریه؟! خب زودتر می گفتی…
شمسی که جلوتر می رفت ماشین رو روشن کرد که گرم بشه. قمر در حالی سوار شد که با هر تکون سر یه چیزی زیر لب می گفت. شمسی گفت:
چیه زیرلبکی لنده می دی؟
کوفتش بشه اون همه اسفندی که براش دود کردم رییس جمهور بشه. چه امیدی داشتم. گفتم امتحان سیتیزنشیپی رو برمی داره. خودش که اهل درس و مخش نبود، گفتم این امتحانه رو ور می داره. وضعش هم که خوبه، همه مون پولدار می شیم. حالا چی شده یادت افتاده ماتیکت رو تژدید کنی و به سرو صورتت ور می ری؟
لااقل بریم فرودگاه یه سلفی بندازیم. برا فیس بوکمون. لابد کلی پلیس مُلیس هم هست، یه وخت دیدی این جوری سیتیزن شدیم.
می بینی قسمت رو؟ می گن عدو شود سبب خیر …