یادمانهاى دوران كودكی و أغاز نوجوانیام گاه سرشار از شادهاى كودكانه و شیطنتهاى شجاعانه بود.
روزهاى بلند تابستان و سه ماه تعطیلى مدارس، از طلوع تا غروب أفتاب اغلب با شلوغ بازى دوستانم در كوچه و پس كوچه هاى محل همراه بود. جارو جنجال هاى ما، سرو صداى همسایه ها رابلند كرده بود. بازیهاى ما اغلب با بحث و كشمكش و گاه با قهر و أشتى همراه بود
ازچالك مسه شیرازى یا همون الك و دولك گرفته، تا گردو بازى و راه رفتن یكپا دو پا، بوسیله چوب ها ى بلند. از شكسته شدن شیشه هاى همسا یه هاهنگام بازى فوتبال، با توپ پلاستیگى چند لایه ،تا خراب كردن
لانه ى زنبورهاى قرمز نیشدار. گریز ما و پرواز زنبورها به دنبال ما
دوستا نم براى رهایى از نیش زنبورها، پارچه و اگر نبود پیراهن خودرا از تن در مى أوردند و دور سر مى چرخاندند تا از نیش زنبورها در امان باشند.اما زنبورها ول كن نبودند، و أنان را در كوچه، خانه و حتا اتاق دنبال مى كردند.
زنبور ها تا نیش به سر وصورتشان نمى زدند و انتقام نمى گرفتند ول كن معامله نبودند. جاى نیش آنان قرمز مى شد،پف مى كرد و به شدت مى سوخت
یكى از دوستان جاى نیش زنبور، را مى مكید وزهر زنبور را به بیرون مى ریخت، و سپس باسركه و خاكستر جاى أن را مى پوشاند! گویى زمین و زمان ازبازى پر سر و صداى آنان به ستوه أمده بود. بعضى از دوستان با كتك پدر و یا ریشخند مادر مجبور به شاگردى در دكان هاى بقالى یا عطارى محل یا سر گذر مى شدند. أنها هنگام شاگردى هم از عذاب وشیطنت هاى بقیه دوستان در امان نبودند .از دوستانی که شاگر مغازه ها بودند دهشاهى برف كه در شالهاى پشمى عشایرى پیچیده بود مى خریدیدند گل و شن ریزهاى آن را دور مى ریختند وقسمتهای خوب برف را مى خوردند و یا برف وشیره درست مى كردند كه درظهرهاى تابستان داغ حسابى مى چسبید. انگار آبی كه روى أتش ریخته شود، تشنگى أنان را فرو مى نشاند .بقیه برف را گلوله مى كردند و در پشت دیوار قایم مى شدند و به طرف دوستمان كه شاگرد بقالى شده بود پرتاب مى كردند .خاطره فراموش ناشدنى دیگر آنكه روزى شتربانى با یك گله ى چند نفره شتر،
براى سوخت حمام، خش و خاشاك، ،بارشین ،هیمه و فضولات شتران را برای تون حمام أورده بود. یکی
از شتران از گله جدا مانده ، وبه نزدیكى در حمام أمده بود. دوستان شیطنت كردند و شتر را با هزار دوز وكلك روانه حمام زنانه كردند.
:صاحب شتر بدنبال شتر گم شده اش مى گشت،، نگران وسراسیمه از هر عابر كو چه و محل مى پرسید
“كاكو اشتر مو ندیدى؟” پاسخها عجیب وغریب بود
یكى به لهجه ى محلى شیراز مى گفت:
“مو دیدومش كه هى سى خودش شلنگ تخته مى انداخت وهیش كه جلو دارش نبود”
دومى،مى گفت:
كلباشى بقال شیرشو دوشید و ماسشم كیسه كرد،سومى مى گفت: ”
“احوالش را از غلام قصاب بگیر ”
چهارمى مى گفت : “نه كاكو،شتر دیدى ندیدى”
پسرها كه عامل فرستادن شتر بداخل حمام زنانه بودند آدرس سرِكارى وعوضى به شتر بان مى دادند و شتر بان را از اطراف حمام دورمى كردند . حمام در نزدیكى بازارچه قرار داشت . ازخروسخون سحر تا پهن شدن أفتاب مردانه و از آن به بعد زنانه بود. با داخل شدن شتر به حمام زنانه جار وجنجالى بپا شد، ده ها برابر سرو صداى گم شدن سنگ پا در حمام!
تعریفها انطور كه بعدها از خواهر یا مادر بعضى از دوستان كه درحمام بودند، نقل شد این بود که زنان همگى از ترس به خزینه پناه برده بودند.عده اى جیغ مى كشیدند و بعضى ها از ترس غش كرده بودند و عده اى هم در داخل خزینه از ترس گیس همدیگر را مى كشید ند، و بعضى هاهم از شدت عصبانیت یكدیگر را دندان یا نیشگون مى گرفتند.
شتر در حمام نعره مى كشید،، سم بر زمین مى كوبید و شلنگ تخته مى انداخت، و گاه جلو در- گرمخانه پهن مى شد و نشخوار مى كرد! شتر بان هم كه از گم شدن شترش به سر و روى خود مى زد خبردار شد كه شتر در حمام زنانه است .سرا سیمه وارد صحن حمام شد كه مورد پرخاش ننه همدم بینه دار حمام، قرار گرفت وبا لنگه ى كفش و چوب جارو حسابى پذیرایى شد. شتر بان مى گفت:
“ننه همدم چه رو مونو مى زنى ،برو باعث و بانی اش بزن”!
ننه همدم بنا چار براى بیرون آوردن شتراز گرمخانه، از او كمك خواست. ننه همدم چشم شتربان را با پارچه مشكى ضخیمى، بست وبا كمك او شتر را از گرمخانه بیرون آوردند.حال كه بعد از گذشت سال هاى بسیار هروقت دیدار یا گفتگویى بین دوستان كودكى و نوجوانی ام پیش مىآید، نا خود آگاه ضرب المثل- معروف شتر دیدى ندیدى نقل و نُـقل گفتارمان مى شود و خاطره هاى شیرین و شجاعانه ى كودكى و نو جوانى تداعى مى شود