مریم صدیق: اَلو

– با سلام…
– سلام به روی ماهت، تو چقدر مؤدبی دختر جون، دخترای امروزی که جواب سلام آدمو نمی‌دن.
– …
– هر روز مزاحمت می‌شم مادر، شما هم که ماشالله همیشه گوشی رو دیر برمی‌داری و تا برمی‌داری انگار عجله داری. جوونی دیگه.
– …دی ماه
– …
– زمستون هم اومد. عمر مثل برق و باد می گذره. یادش به خیر، بچه بودیم دور کرسی می نشستیم و شب چره می خوردیم. آقام خدابیامرز سواد داشت، شاهنامه از بر می خوند.
– … محرم سال…
– محرم هم محرم های نازی آباد. گفتم یه بار، فکر کنم، نازی آباد می نشستیم. حاجی چهل سال، بزرگِ هیاتِ مسجد امام حسن مجتبی بود. بی انصافی کردن بچه ها. خودشون که نیستند، اومدند ما رو هم دربه در کردند. میگن زعفرانیه کلاس داره. پیرمرد بیچاره از تنهایی دق کرد. بی ادبی نباشه مادر، سگ صاحابشو نمی شناسه. همساده به همساده سلام نمی کنه.
– …. نوامبر ….
– دختر جون چقدر به این بچه ها می گم از این اسم های خارجی نگید چه می دونم جانویه می آییم بیست و پنجم نمی دونم چی چی، زنگ می زنیم. می گم آخه مادر، من چه می دونم که چی می گید؟ به همین فروردین اردیبهشت خودمون بگید، منم رو این تقویمِ آشپزخونه علامت بزنم، اینقد چشم انتظاری نکشم که الآن زنگ می زنید، کی زنگ می زنید.
– اذان صبح فردا ….
شما هم جای دختر من، نماز که می خونی؟ حاجی خدا بیامرز همیشه می گفت تو کار مردم تجسس نکن. اما آخه مادر، این همساده های ما هیچکدوم نماز صبح بیدار نمی شن. استغفرالله، هرچند شما که نمی شناسیشون، غیبت نمی شه.
– اذان ظهر فردا …
– نمی دونم مادر، اون سر دنیا نماز می خونن یا نه؟ به همشون گفتم شیرمو حلال نمی کنم اگه دو رکعت
نمازشون قضا بشه. نماز سر وقت عمر آدمو با برکت می کنه دخترم. روز طولانی تر می شه. ثواب نماز اول وقت هم هفت هزار بار بیشترِ .
غروب آفتاب… –
– بالا شهر غروب که می شه قلب آدم می گیره. باز حاجی که بود، اختلاط می کردیم از جوونی ها می گفتیم اما حالا من موندم و عکس حاجی و بچه ها که ردیف چیدم روی شومینه. دلم که می گیره، باهاشون حرف می زنم و هر شب آیت الکرسی می خونم و یکی یکی به همشون فوت می کنم.
– … فردا
– جوانی ها یک ساعت قبل از اذان صبح، بیدار می شدم و ریا نباشه، نماز شب می خوندم. دروغ با تو نباشه مادر، دیگه فراموش می کنم دو تا دورکعتی خوندم سه تا خوندم؟ هر کاری به جوونی خوبه.
… –

– گوشی رو بردار دیگه دختر جون!
– ساعت
– خواستم صداتو بشنوم مادر.
… و بیست و ..- .
– شما عروسی کردی؟ از صدات معلومه که دختر با کمالاتی هستی ماشاالله، ماشاالله، کی می شه روی ماهتو ببینم؟
– ساعت …
– هر کاری باید به ساعتش باشه دخترم. من هم تنهام، هر وقت، وقت کردی بیا ببینمت. بیا بشینیم چند کلوم حرف بزنیم. این همساده های ما که یه سلام و علیک خشک و خالی هم براشون زور داره. یه روز بیا عکس آقای مهندسمو نشونت بدم. کار خداست مادر شاید ساعتش باشه.
… –
– چرا قطع کردی؟ ما کِی به بزرگترامون بی احترامی می کردیم؟ زمانه ی بدی شده. شاید هم خجالتی هستی. چه خجالتی دختر جان. بالاخره همه باید ازدواج کنن. خیلی بهش گفتم زن خارجی نگیر، پشیمون می شی. گوش نکرد مادر. حالا که گذاشته رفته، پشیمونه. دختر ایرانی سگش می ارزه به زن های خارجی. شما هم به بخت خودت لگد نزن، شاید عروسم شدی آقای مهندس هم اومد همین جا، پیش من موندین. خدا رو چه دیدی شایدم برگشتیم نازی آباد.

راهنمای شماره 134 بفرمایید.
– سلام پسرم یه شماره بده.
– بله مادر جان
– یه شماره. هرچی باشه، به سلیقه خودت.
… –
– چرا قطع می کنی آخه جوون؟
– راهنمای شماره 45 بفرمایید.
– سلام پسرم، حالتون که خوبه؟ شماره ی حاج یدالله صفری رو می خواستم نازی آباد، کوچه صفری. پلاک پنج.
– شماره مورد نظر شما در شبکه موجود نمی باشد با…
– می دونم مادر، امروز درست یازده سالو هفت ماهه که از اون جا رفتن اما اصلا راضی نبودن. بچه هاشون دربه درشون کردن. نمی دونی چه محله ی با صفایی بود، چه مردمانی. شما هم جای پسر من، حالا ایشالله یه روز می آیین با هم می ریم.

دیدگاهی بنویسید

لطفا دیدگاه خود را در اینجا بنویسید
لطفا نام خود را در اینجا بنویسید