ساحل دریای پرتلاطم خبری نبود. لااقل ساکنین ساحلنشین هنوز خبر به گوششان نرسیده بود. امواج بلند شانه به شانه هم میساییدند، توی شکم و پهلوی هم میزدند، گاهی همدیگر را زور میکردند و به خودشان کش و قوس میدادند تا پنجههایی که توی هم کلید شده بودند را بپیچانند و آخر کار سر به صخرههای ساحل میکوفتند. از دریای پهن و بیکران، دامنی کفآلود به ساحل جزیره کشیده میشد و گویی دریا تکانی به خودش داده و سعی میکند دامن برچیند و یک دور، گرد زمین بچرخد و هوایی عوض کند یا حداقل جایی دیگر بساطش را پهن کند، بهتر از اینجا.
از اینجایی که امواج گلاویز شده بودند ساحل پیدا نبود. ساحلنشینان هم نمیتوانستند آن پیکرهای بزرگی که امواج پرتلاطم همچون رواندازی مخملی رویشان کشیده شده بود، ببینند که آرام و بیصدا انتظار میکشند. از اینجا خانههای ساحلی همچون کپههایی از چوب و الیاف و حصیر که در کرانه دریا کنار هم چپیده بودند به زحمت دیده میشد. آنها در حقیقت کلبههای تفریحی برای توریستهای فصلی بود و خانههای ساحلنشینان بومی آن طرف صخرهها و تپههای شنی بود تا از گزند امواج دریا در امان باشند.
چه شده که اینقدر ساحل جزیره بهم ریخته و کلبهها در آستانه فروپاشی بود؟ بادهای تندی چند روز ساحل جزیره را جارو کرده و کلبهها را لرزانده و شاخههای درختان را شکسته و مشتمشت خاک پاشیده بودند به چشم و چار ساحلنشینان. حتی چند نفر از ساحلنشینان قسم میخوردند که با چشم دیدهاند که باد چند توریست را بلند کرده، به زمین زده، دوباره در هوا تاب داده و در نهایت پرتابشان کرده توی آن دریای مواج بیقرار. کسی چه میداند؟ اینجا جزیره بسیار کوچک و پرتی است، سکنه زیادی ندارد و ضمنا کسی هم نیست توریستها را سرشماری کند! هنوز باد و طوفان دریا هم بند نیامده تا کسی پیدا شود و ادعا کند که عضو خانوادهاش گم شده و باید کاری کرد!
تازه کسی نمیدانست اینجا زیر این امواج بیتاب و خشمگین، این پیکرهای عظیم منتظر چه هستند. هنوز کسی چشم باز نکرده و از ساحل آن جزیره درمانده نگاهی بیندازد و متوجه نشانهای بشود. تا حوالی عصر که باد روی هر شاخهای که پا گذاشته، آنها را شکسته، به چشم هر کسی خاک پاشیده، خون توی چشمانشان دویده، هر کس را که خواسته از زمین کنده و توی دریا پرتاب کرده، و اگر مقداری دیگر اعمال زور میکرد به قطع و به یقین جزیره را هم جابهجا میکرد.
شاید نیمههای شب بود که آن پیکرهای عظیم به سمت ساحل هجوم بردند. سه چهار کلبهی ساحلی در همان لحظه عزیمت نهنگها از دریا به خشکی، به کل نیست و نابود شدند. توریستها هم قطعا جان سالم به در نبردند.
دهها نهنگ غولپیکر خودشان را به ساحل رسانده و حوالی صبح بود که تا چشم کار میکرد پیکر نهنگها بود که سطح جزیره را پوشانده بود. هنوز اولین شعاع خورشید به ساحل نرسیده بود که آن جزیره کوچک با پیکری پوشیده از نهنگهای غولپیکر توی دریا فرو رفت و اثری از آن نماند. باد کماکان وزید، امواج پا تند کردند و سر به دریای بیکران گذاشتند، گویی جای بهتری از اینجا نشان کرده بودند.