کلیدواژه: ایرانیان دالاس
مادح نظری: رُز
چاره کار نشستن و انتظار کشیدن پشت دیوار بود. الان سه ربع ساعت بود که اسکندر رفته بود توی گورستان و رز منتظر برگشتنش بود. قرار گذاشته بودند رز پای دیوار کوتاه پشت گورستان...
مهنوش ریاحی: داستان یوسف کی بودی تو؟
سالها همسایه و همکلاس بودیم؛ واسه همین، فکر میکردم که همه خم ُ چمش ُ میدونم.
من، نه که نخوام دل به درس ندم، وقتشُ نداشتم.از مدرسه مستقیم میرفتم مغازه آقام، کمک بهحالش باشم. ولی...
مجموعه داستان تکیه بر باد – خسرو بلگانه
«ما داستان مینویسیم، نه آن که خوانندهاش خودمان باشیم. باید پیامی و حرفی در اجتماع داشته باشد؛ مانند مسخ کافکا، و نوشته ارزندهای از نویسنده این داستان که میگوید: «نوشتن، بیرون جهیدن از صف...
سپیده بامدادی: من نوشتم
آقای کیانی وارد پیچ خیابان شد. بچهها را دید که پشت نردهها، در جلوی درِ مدرسه، جمع شدهاند و شعار میدهند. از میان حفاظ مشبک پنجرههای طبقهی دوم، دستهایی تکه پارههای کاغذ را بیرون...
مادح نظری: سودی
تلویزیون پت و پهنی توی دل دیوار جا خوش کرده بود، طوری که به همه کس و همه چیز تسلط داشت.
از آنجا توی یخچال آشپزخانه را هم میدید وقتی که سودی از آن جعبه...
مادح نظری: حلاجی
در این فصل از سال اینجا پرنده هم پر نمیزد، چه برسد به آشوبی که آن بیرون پا گرفته بود. حالا که همه چیز از تراز افتاده بود، حس میکرد تعادلش را از دست...
هستی دادار: آن نگاه
فرار میکنم، از آن چشمها، از التماس نهفته در نگاهش. آنقدر میدوم که نفس کم میآورم، اما وقتی با اکراه و وحشت که ضربان قلبم را هزاران شماره بالا بردهاست به پشت سر نگاهی...
میم. الف.: من پویا هستم
زیر لب تکرار میکنم: «من پویا هستم، من پویا هستم.»
انگار پویا در من زندگی تازهای آغاز کرده است!
از درمانگاه به خانه برمیگردم. خسته و بیرمق. تهی و بدون دلبندم! تمام دلتنگیهای دنیا آوار شده...
حیا میرنوشه: حق انتخاب
حوالی دانشگاه ما، یک ساندویچیست که ما هم بهدلیل نزدیکی آن به دانشگاه و هم بهدلیل خوشمزه بودن انواع ساندویچهایش، بیشتر اوقات آنجا پلاسیم و به نوعی، حق گِلوآب داریم. دکتر هروقت غذای تازه...
آذر نوری: خوزستان پدران، خوزستان پسران
من اینجا اسیر شدهام؟ مرا زدهاند؟ کجاست اینجا؟ چقدر غریب است؟ چرا همه چیز انقدر گنگ است؟
باز هم عراقیها؟ ما که تارومارشان کردیم! اینبار از کجا سربرآوردند؟
چرا گُردهام تیر میکشد؛ درست پشت قلبم؟ من...
مهنوش ریاحی: بیماری جمعی، درمان جمعی
دستم را بهسویش دراز میکنم، جُم نمیخورد و خیره نگاهم میکند. میگویم: «مگه ما رو ندیدی که همهمون مایوس تو همین اتاق نشسته بودیم؟ من اصلا یادم رفتهبود خنده میوهی کدوم درخته، حالا ببین...
فریده سعیدی: راز آینه
به شاخههای درختِ سپیدار خیره شده بودی. انگار زنی که دو دست دعا به فلک کشیده را میبینی. دخیلهای سبز و سیاه بستهشده به تنِ شاخهها را میدیدی.
آن روز، زیرِ همین درخت سپیدار بود...
ژیلا واله: دایرهی تنگ
لبهی تیشرت آستین کوتاهش را بالا داده و دستها را بر روی فرمان ماشین گذاشته است. نقش و نگارهای رنگارنگ و نامفهومی، هر دو دستش، از بازو تا سر مچها را مانند آستین لباس...
سودابه استقلال: جوابی نمیگیرد
سطح شیبدار بلند و سیمانی، در انتهای ساختمان قدیمی بیمارستان قرار گرفته و شیب تند آن بهمرور زمان صیقلی و براق شده و نور آفتاب تابستان را بازمیتاباند.
پسرک سبزهروی چهار پنج سالهای با موی...
مهنوش ریاحی: نازکگفتار
مادر سرزنشم میکند: «بالاخره، هرچی که نباشه فامیل بودیم. باید میومدی!»
میگویم: «پسردایی شما بود مادر من. حالا ما بهاحترام، دایی صداش میکردیم که واقعا دایی ما نبود. سالها هم بود که دیگه رفتوآمدی نداشتیم.»
نم...
آذر نوری: آنسوی پنجرهی مه گرفته
پاهایم دیگر به فرمانم نیستند؛ با دلم دستبهیکی کردهاند. مرا میکشانند پشت پنجرهی مهگرفته. امروز دوازدهمین روزیست که صدای آشنا و محزون ویولون سیاوش توی خانه میپیچد. ساعتی مانده به غروب، اما آفتاب پشت...
زهره واعظیان: ارغوان بیشتر بیارای
ابرهای خاکستری بر فراز آبهای خاکستری میگردند و همهجا خاکستری رنگ است. آخرین باران تند زمستانی برگهای بهجامانده بر شاخههای درختان را بر زمین ریخته است. درختهای ارغوان در مهی غلیظ خفتهاند.
قدمزنان در کنارشان...
صوفی میرمیرانی: به وقت بیداری
زنِ جوان به سختی قدم از قدم برمیداشت. زیرِلب غُرولُند میکرد. در سرش غوغایی برپا بود. با دلخوری به مرد اعتراض کرد: «حالا چرا ماسوله؟ این همه جای دیدنی! بفرما، جا هم که پیدا...
بزرگداشت استاد جمال میرصادقی داستاننویس ایرانی؛ پرسش و پاسخ درباره آثار، شگردها و فنون داستاننویسی
دیدار و بزگداشت استاد جمال میرصادقی داستاننویس، مدرس و پژوهشگر ادبیات داستانی ایرانی در کارگاه داستاننویسی هزار اوسان دالاس، یکشنبه ۱۵ می ۲۰۲۲ و یکشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۱ از طریق زوم
در این برنامه ضمن...
صوفی میرمیرانی: کوکو دیگر نمیخواند
«نه پدر جان! این خودشه ما محلیها بهش میگیم کوکو. بچه که بودم، یکیشو خودم دیدم.»
مرد با نگاهی تمسخرآمیز ابتدا مصطفی را از نظر گذراند و سپس به همسرش که موهای سفیدش را با...
هزار اوسان در شبکههای اجتماعی
پربینندهترینها
ویدیو – دیدار با حسین آتشپرور داستاننویس، پژوهشگر و منتقد ادبیات داستانی
کارگاه داستاننویسی هزار اوسان، در یک نشست مجازی دیدار و گفتوگو در گوگلمیت، میزبان حسین آتشپرور داستاننویس، پژوهشگر و منتقد ادبیات داستانی بود.
https://youtu.be/ao7nN0eYOj0
در این برنامه که یکشنبه ۸ سپتامبر ۲۰۲۴ (یکشنبه شب تهران ۱۸...
ویدیو – دیدار با بیتا ملکوتی شاعر و داستاننویس
کارگاه داستاننویسی هزار اوسان، در یک نشست مجازی دیدار و گفتوگو در زوم، میزبان بیتا ملکوتی شاعر و داستاننویس بود.
https://youtu.be/u7HqsIcFA5E
در این برنامه که یکشنبه ۱۷ دسامبر ۲۰۲۳ (یکشنبه شب تهران ۲۶ آذر ۱۴۰۲)، در...
اطلاعیه – دیدار با بیتا ملکوتی شاعر و داستاننویس
بیتا ملکوتی شاعر و داستاننویس مهمان کارگاه داستاننویسی هزار اوسان خواهد بود.
نشست دیدار و گفتوگو با بیتا ملکوتی، یکشنبه ۱۷ دسامبر ۲۰۲۳ (یکشنبه شب تهران ۲۶ آذر ۱۴۰۲)، در تالار مجازی زوم برگزار خواهد...