کلیدواژه: ایرانیان دالاس
باهار مؤمنی: مملکت خارج (فصل اول)
صدای ضربههای عصای عزیز به در آپارتمان مامی، برای هیچ کداممان صدای ناآشنایی نبود. با عجله در را باز کردم و عزیز خانوم در حالی که جعبه شیرینی را دستم میداد، گفت: «کجائید بابا؟»
گفتم:...
جعفر میانآبی (جیجی): مامانبزرگ بیدار است
پلاستیكهای خرید را گذاشت روی پیشخوان آشپزخانه و غرولندكنان همینطور كه به طرف میز آشپزخانه میرفت گفت: «دستهایم مال خودم نیستند دیگه، چندفروشگاه را سگ دو زدم، انگارتخمش روملخ خورده بود، هیزم رامیگم، میخواستم...
علی شبابی: کتابفروش دست دوم
سالها پیش وقتی هنوز دستم جایی بند نبود و جوانتر بودم مدتی در یک کتابفروشی دست دوم، نزدیکی دانشگاه کار گرفته بودم. افسوس در آن روزها قدر این شغل نیمهوقت که چه بگویم شاید...
مریم صدیق: جای پای ما، کنار هم
این هم چای آلبالوی فرد اعلا مخصوص بابا جان. چرا دیر کرده، ساعت از سه گذشت! شاخه نبات توی این سرما میچسبد. دو تا تکه میگذارم توی نعلبکی و این هم از استکانهای کمر...
فرزانه نوری: ساعت
ویزیت دكترشو گذاشته بود وقت ناهار و با عجله خودش را به مطب دكتر رسانده بود كه تلفنش زنگ زد. شماره بیگانه بود. معمولا در چنین موقعیتى تلفن را بىجواب میگذاشت ، ولی این...
م. ک. همشاگردی: نفتون
این داستان به سبک رئالیسم جادویی نوشته شده است.
از پل که رد شدیم مه غلیظتر شد و انگار نمناکتر. رطوبت مثل دستمال نازک و نمناکی روی پوست صورتمان و روی دستهایمان کشیده میشد. از...
علی شبابی: قصر شیرین
همیشه خودم را جوری نزدیک به او حس میکردم گرچه همیشه از هم دور بودیم و از این احساس آگاهی چندانی نداشتم. آنچه در حافظه داشتم، قاب عکس شکستهای بود که در انباری زیر...
جعفر میانآبی (جیجی): سه دانگ از جهنم
مىخواستیم برگردیم خانهمان، بار و بنه را بسته بودیم و آماده حركت. نرگسى هم آمد و سوار شد. فكر كردم براى این كه خیالمان راحت باشد، بهتر است باك را پر كنم تا ماشین...
سمانه بهادری: میس پِنى با دو تا «ن» توی اسمش
«هیس! هیس! مواظب باش! اونا همه جا هستن! نباید کسى بدونه!»
دستش را کشید و در همان حال که همچنان با انگشت اشاره او را دعوت به سکوت مىکرد، با خود بردش به گوشهی دیگر...
لیلا: داستان همسرم
همه چیز داشت خوب پیش میرفت. صبحهایمان با هم به خیر میشد و شبهایمان خوش بود. همه چیز داشت خوب پیش میرفت، تا این که فهمیدیم به اندازهی كافی خوشبخت نیستیم، نه این كه...
م. ص. آزاده: تهنیا
سایهی لرزان سگ ولگردی که دواندوان به دنبال خودرو در پس تپه پنهان میشد، در چشمان پر از اشک دخترک لرزش بیشتری داشت. گریهی ضجهآلودش سخن از درد نهانش میگفت.
چند قدمی می دوید و...
فرزانه نوری: آنطرف خط
چشمش به در خشک شده بود. شدت اضطراب نفسش را تنگ میکرد. مثل پاندول ساعتهای قدیمی بین در ورودی منزل و تلفن در رفتوآمد بود. به تلفن دستی دخترش زنگ میزد، جواب نمیداد. تلفن...
مریم صدیق: زمستان
پانزده سالم بود که عاشق شدم. دستش که به دستم خورد، برق داشت. گفت: «سر ساعت پنج!»
روزنامه را گرفتم و چپاندم زیر چادرم و پیچیدم توی کوچه. مادر روزنامه ها را زیر گهواره ی...
مریم صدیق: پاییز
بابا هروقت از جبهه نامه میفرستاد، سفارش میکرد پشت جبهه کمک کنم. رفتم مسجد محل. آجیل خشک و آبنبات، بستهبندی میکردیم.
«یاالله خواهرا، یاالله...»
همیشه قبلش یاالله می گفت که همه حجابشان را کامل کنند و...
مریم صدیق: تابستان
«الاغ جون هم سن مادربزرگمی. نفهم، مرد ایرونی هرچی کفتارتر میشه میره سراغ دخترای پونزده شونزده ساله. حالا خدا زده پس کلهی این خلِ روشنفکر و از تو خوشش اومده، به بخت خودت لگد...
مریم صدیق: بهار
مامان مینشیند روی تختم. چند سال است موهایش را رنگ نمیکند. سفیدِ سفید و چقدر مامان زیباتر شده. با هر دو دست زانوهایش را میمالد. از حالتش معلوم است که دنبال بهانه میگردد تا...
فرزانه نوری: رویا
چشممو باز کردم و دیدم که آفتاب صبح از پشت پرده روی دیوار روبهرو افتاده، مثل فنر از تخت پایین پریدم و به دستشویی رفتم. دست و صورتم را شستم و به سرعت لباسهامو...
نادر (نصرالله) قضاوتی: كوچ كلاغها
كورهراهى كه به دهك كلاغ مىرسيد، پرتراهى مالرو بود. راهى كه مركبش شتر و مركببانش شتربانان ساكن در ناكجاآباد كوير لوت بودند. هواى كوير در تابستان نفسگير و تابش كورهى خورشيد چون تنور آهنگران...
علی شبابی: سوسکها وارونه میمیرند
بار اول که دیدمش سرم پایین بود و داشتم کتاب میخواندم. او تندی دوید و رفت بیرون از اتاق. من هم محلش نکردم. چند بار دیگر هم از گوشهی چشمم دزدکی رد شد و...
عزی لطفی: خان شل
هر روز هفته عطر نان تازه مشام هر رهگذری را معطر میکرد. اغلب ساکنان شهر ما هفته ای یکبار مراسم نان پزی داشتند. مادر از روز قبل خمیر- مایه را در آب نیم گرم...
هزار اوسان در شبکههای اجتماعی
پربینندهترینها
ویدیو – دیدار با حسین آتشپرور داستاننویس، پژوهشگر و منتقد ادبیات داستانی
کارگاه داستاننویسی هزار اوسان، در یک نشست مجازی دیدار و گفتوگو در گوگلمیت، میزبان حسین آتشپرور داستاننویس، پژوهشگر و منتقد ادبیات داستانی بود.
https://youtu.be/ao7nN0eYOj0
در این برنامه که یکشنبه ۸ سپتامبر ۲۰۲۴ (یکشنبه شب تهران ۱۸...
ویدیو – دیدار با بیتا ملکوتی شاعر و داستاننویس
کارگاه داستاننویسی هزار اوسان، در یک نشست مجازی دیدار و گفتوگو در زوم، میزبان بیتا ملکوتی شاعر و داستاننویس بود.
https://youtu.be/u7HqsIcFA5E
در این برنامه که یکشنبه ۱۷ دسامبر ۲۰۲۳ (یکشنبه شب تهران ۲۶ آذر ۱۴۰۲)، در...
اطلاعیه – دیدار با بیتا ملکوتی شاعر و داستاننویس
بیتا ملکوتی شاعر و داستاننویس مهمان کارگاه داستاننویسی هزار اوسان خواهد بود.
نشست دیدار و گفتوگو با بیتا ملکوتی، یکشنبه ۱۷ دسامبر ۲۰۲۳ (یکشنبه شب تهران ۲۶ آذر ۱۴۰۲)، در تالار مجازی زوم برگزار خواهد...