چهارشنبه 16 اکتبر 2024 تهران 09:24

داستان هم‌شاگردی‌ها

آذر نوری: امضا

آقای برلین همان‌طور که ته کاسه‌ی ماست‌اش را می‌لیسید، رو به خانم کلاویس گفت: «بگو امروز کی اومده بود اداره.» کلاویس چنگال را توی بشقاب گذاشت، دهان‌اش را با دستمال پاک کرد و پرسید: «کی؟»...

مادح نظری: جایی بهتر از اینجا

ساحل دریای پرتلاطم خبری نبود. لااقل ساکنین ساحل‌نشین هنوز خبر به گوششان نرسیده بود. امواج بلند شانه به شانه هم می‌ساییدند، توی شکم و پهلوی هم می‌زدند، گاهی همدیگر را زور می‌کردند و به...

زهره واعظیان: ترانه آسمانی

تقدیم به محسن شکاری مرداب؟ ترانه؟ تصویرت در دنیای مجازی درحال خواندن این ترانه دست به‌دست می‌گردد. ترانه‌ای که این روزها از صبح تا شب و گاهی نیمه‌شب‌ها، در خواب و بیداری، در نهانم خودبه‌خود خوانده...

فریده سعیدی: تیک مشکی

هفت روزه بی‌خبر مانده‌ام. من این گوشه‌‌ دنیا و داداش ته‌تغاری‌ام آن سر دنیا. یا قاضی الحاجات! نه واتس‌آپ، نه تلگرام، دریغ از یک پیام! یا قاضی القضات! هرروز هزار فکر به کلّه‌ام می‌زند. نکند خدای ناکرده در...

جعفر میان‌آبی (جی‌جی): سلام همسایه

سلام همسایه! خوش‌اومدی به کوچه مون! دیروز چون تازه اومده بودی، گفتم خسته وکوفته‌ای، مزاحمت نشم. می‌دونم ازامروز کارت شروع می‌شه. منم مدت زیادی نیست که به این محله اومدم. یه چند ماهی می‌شه....

صوفی میرمیرانی: ایستگاه

صدای چرخ‌ها بر روی ریل قطار و حرکت‌ گاهواره‌ای واگن‌ها، زن را به‌ خلسه‌ فرو برده بود. ذهنِ خسته‌ و مرورگرش دائم خاطرات و زندگی‌ گذشته‌اش را شخم می‌زد. صندلی‌ها پشت‌به‌پشت و یا روبه‌روی...

جعفر میان‌آبی (جی‌جی): پ مثل پرویز

صدات برام آشنا بود. لای لباس‌ها راه می‌رفتی و با دخترت حرف می‌زدی. زبون شیرین فارسی گوشام رو نوازش می‌داد. اما به جایت نمی‌آوردم. آخه سال‌ها بود که یک‌دیگه رو ندیده بودیم. دیگه برا...

مادح نظری: رُز

چاره کار نشستن و انتظار کشیدن پشت دیوار بود. الان سه ربع ساعت بود که اسکندر رفته بود توی گورستان و رز منتظر برگشتنش بود. قرار گذاشته بودند رز پای دیوار کوتاه پشت گورستان...

مهنوش ریاحی: داستان یوسف کی بودی تو؟

سال‌ها هم‌سایه و هم‌کلاس بودیم؛ واسه همین، فکر می‌کردم که همه خم ُ چمش ُ می‌دونم. من، نه که نخوام دل به درس ندم، وقتش‌ُ نداشتم.از مدرسه مستقیم می‌رفتم مغازه آقام، کمک به‌حالش باشم. ولی...

سپیده بامدادی: من نوشتم

آقای کیانی وارد پیچ خیابان شد. بچه‌ها را دید که پشت نرده‌ها، در جلوی درِ مدرسه، جمع شده‌اند و شعار می‌دهند. از میان حفاظ مشبک پنجره‌های طبقه‌ی دوم، دست‌هایی تکه پاره‌های کاغذ را بیرون...

مادح نظری: سودی

تلویزیون پت و پهنی توی دل دیوار جا خوش کرده بود، طوری که به همه کس و همه چیز تسلط داشت. از آنجا توی یخچال آشپزخانه را هم می‌دید وقتی که سودی از آن جعبه...

مادح نظری: حلاجی

در این فصل از سال اینجا پرنده هم پر نمی‌زد، چه برسد به آشوبی که آن بیرون پا گرفته بود. حالا که همه چیز از تراز افتاده بود، حس می‌کرد تعادلش را از دست...

هستی دادار: آن نگاه

فرار می‌کنم، از آن چشم‌ها، از التماس نهفته در نگاهش. آن‌قدر می‌دوم که نفس کم می‌آورم، اما وقتی با اکراه و وحشت که ضربان قلبم را هزاران شماره بالا برده‌است به پشت سر نگاهی...

میم. الف.: من پویا هستم

زیر لب تکرار می‌کنم: «من پویا هستم، من پویا هستم.» انگار پویا در من زندگی تازه‌ای آغاز کرده است! از درمانگاه به خانه برمی‌گردم. خسته و بی‌رمق. تهی و بدون دل‌بندم! تمام دل‌تنگی‌های دنیا آوار شده...

حیا میرنوشه: حق انتخاب

حوالی دانش‌گاه ما، یک ساندویچی‌ست که ما هم به‌دلیل نزدیکی آن به دانش‌گاه و هم به‌دلیل خوش‌مزه بودن انواع ساندویچ‌هایش، بیشتر اوقات آنجا پلاسیم و به نوعی، حق گِل‌وآب داریم. دکتر هروقت غذای تازه...

آذر نوری: خوزستان پدران، خوزستان پسران

من اینجا اسیر شده‌ام؟ مرا زده‌اند؟ کجاست اینجا؟ چقدر غریب است؟ چرا همه چیز انقدر گنگ است؟ باز هم عراقی‌ها؟ ما که تارومارشان کردیم! این‌بار از کجا سربرآوردند؟ چرا گُرده‌‌ام تیر می‌کشد؛ درست پشت قلبم؟ من...

مهنوش ریاحی: بیماری جمعی، درمان جمعی

دستم را به‌سویش دراز می‌کنم، جُم نمی‌خورد و خیره نگاهم می‌کند. می‌گویم: «مگه ما رو ندیدی که همه‌مون مایوس تو همین اتاق نشسته بودیم؟ من اصلا یادم رفته‌بود خنده میوه‌ی کدوم درخته، حالا ببین...

فریده سعیدی: راز آینه

به شاخه‌های درختِ سپیدار خیره شده بودی. انگار زنی که دو دست دعا به فلک کشیده را می‌بینی. دخیل‌های سبز و سیاه بسته‌شده به تنِ شاخه‌ها را می‌دیدی. آن روز، زیرِ همین درخت سپیدار بود...

ژیلا واله: دایر‌ه‌ی تنگ

لبه‌ی تی‌شرت آستین کوتاهش را بالا داده و دست‌ها را بر روی فرمان ماشین گذاشته است. نقش‌ و نگارهای رنگارنگ و نامفهومی، هر دو دستش، از بازو تا سر مچ‌ها را مانند آستین لباس...

سودابه استقلال: جوابی نمی‌گیرد

سطح شیب‌دار بلند و سیمانی، در انتهای ساختمان قدیمی بیمارستان قرار گرفته و شیب تند آن به‌مرور زمان صیقلی و براق شده و نور آفتاب تابستان را بازمی‌تاباند. پسرک سبزه‌روی چهار پنج ساله‌‌‌‌ای با موی...

هزار اوسان در شبکه‌های اجتماعی

0دنبال‌کنندگانبپسندید
1,379دنبال‌کنندگاندنبال کنید
0دنبال‌کنندگانمشترک شوید

پربیننده‌ترین‌ها

ویدیو – دیدار با حسین آتش‌پرور داستان‌نویس، پژوهش‌گر و منتقد ادبیات داستانی

کارگاه داستان‌نویسی هزار اوسان، در یک نشست مجازی دیدار و گفت‌وگو در گوگل‌میت، میزبان حسین آتش‌پرور داستان‌نویس، پژوهش‌گر و منتقد ادبیات داستانی بود. https://youtu.be/ao7nN0eYOj0 در این برنامه که یک‌شنبه ۸ سپتامبر ۲۰۲۴ (یک‌شنبه شب تهران ۱۸...

ویدیو – دیدار با بیتا ملکوتی شاعر و داستان‌نویس

کارگاه داستان‌نویسی هزار اوسان، در یک نشست مجازی دیدار و گفت‌وگو در زوم، میزبان بیتا ملکوتی شاعر و داستان‌نویس بود. https://youtu.be/u7HqsIcFA5E در این برنامه که یک‌شنبه ۱۷ دسامبر ۲۰۲۳ (یک‌شنبه شب تهران ۲۶ آذر ۱۴۰۲)، در...

اطلاعیه – دیدار با بیتا ملکوتی شاعر و داستان‌نویس

بیتا ملکوتی شاعر و داستان‌نویس مهمان کارگاه داستان‌نویسی هزار اوسان خواهد بود. نشست دیدار و گفت‌وگو با بیتا ملکوتی، یک‌شنبه ۱۷ دسامبر ۲۰۲۳ (یک‌شنبه شب تهران ۲۶ آذر ۱۴۰۲)، در تالار مجازی زوم برگزار خواهد...