چهارشنبه 20 نوامبر 2024 تهران 22:13

مادح نظری: جایی بهتر از اینجا

ساحل دریای پرتلاطم خبری نبود. لااقل ساکنین ساحل‌نشین هنوز خبر به گوششان نرسیده بود. امواج بلند شانه به شانه هم می‌ساییدند، توی شکم و پهلوی هم می‌زدند، گاهی همدیگر را زور می‌کردند و به خودشان کش و قوس می‌دادند تا پنجه‌هایی که توی هم کلید شده بودند را بپیچانند و آخر کار سر به صخره‌های ساحل می‌کوفتند. از دریای پهن و بی‌کران، دامنی کف‌آلود به ساحل جزیره کشیده می‌شد...

مادح نظری: رُز

چاره کار نشستن و انتظار کشیدن پشت دیوار بود. الان سه ربع ساعت بود که اسکندر رفته بود توی گورستان و رز منتظر برگشتنش بود. قرار گذاشته بودند رز پای دیوار کوتاه پشت گورستان قدیمی شهر بنشیند تا او برگردد. گورستان به اندازه یک شهرک شده بود، در محاصره خانه‌های تازه‌ساز شهری که در حال پیش‌روی بودند. روزگاری این گورستان خارج از شهر بود اما شهر آماسید و از هر...

مادح نظری: سودی

تلویزیون پت و پهنی توی دل دیوار جا خوش کرده بود، طوری که به همه کس و همه چیز تسلط داشت. از آنجا توی یخچال آشپزخانه را هم می‌دید وقتی که سودی از آن جعبه بزرگ چیزی برمی‌داشت یا در آن می‌گذاشت. سودی هم همان‌طور که هویج‌ها را ریزریز می‌کرد برای بار گذاشتن سوپی که دوست داشت، تمام حواسش به آن دهان‌گشاد چسبیده توی دل دیوار رفت. الان وقت پخش برنامه مورد...

مادح نظری: حلاجی

در این فصل از سال اینجا پرنده هم پر نمی‌زد، چه برسد به آشوبی که آن بیرون پا گرفته بود. حالا که همه چیز از تراز افتاده بود، حس می‌کرد تعادلش را از دست داده و به همین دلیل صندلی‌اش را نشانده بود لب پنجره تا بتواند آن منظره را با خیالی آسوده‌تر ببیند و به یکباره اسباب و اثاث خانه سکندری نخورند و رویش بیفتند. صبحگاه که مژگان بچه‌...

‎مادح نظری: خراش

درخت پرتقال همه جای خانه ریشه دوانده بود. از روزی که پدر، توی حیات کاشته بود تابه‌حال یعنی دقیقا تا به امروز، من جز این که شاهد پر و بال گرفتنش باشم کم‌ترین کاری در رابطه با پرورش او نداشته‌ام. پدر پرتقال را به مناسبت تولد من با مامان جان مرحومم کاشته بود. با همان دست‌های زمخت و پرزورش که هر بار روی گونه‌هایم می‌کشید خراشم می‌داد. خراشی که...

مادح نظری: برف سمج

کار هر روزش شده این که بیاید و روبه‌رویم بنشیند و صاف توی چشمانم زُل بزند و چیزی نگوید، حتی یک کلمه. این آزارم می‌دهد بی آن‌ که خودم بخواهم اذیت می‌شوم. سختم است دیگر. هر چه می‌گویم با من حرف بزن تنها نگاهم می‌کند و صورتم را می‌کاود. توی ذهنم به این فکر می‌کنم او فقط یک بازیگوش است. مرا به خود مشغول کرده و قطعاً سبکسرانه روبه‌رویم...

مادح نظری

مادح نظری داستان‌نویس و روزنامه‌نگار متولد 1362 سنندج است. او داستان‌نویسی را در سال 1375، از انجمن شعرا و نویسندگان آموزش و پرورش ناحیه دو سنندج و با چاپ داستان کوتاه در نشریه دانش‌آموزی «کاریز» آغاز کرد. در همان سال در جلسه‌های نخستین «کارگاه داستان‌نویسی سنندج» در «خانه فرهنگ سنندج» با مدیریت «سراج‌الدین بناگر» نویسنده و شاعر برجسته کُرد، شرکت کرد و تا زمستان 1391 یعنی تا زمان خروج از ایران، در این کارگاه داستان‌نویسی عضویت و حضور دائم داشته است. او از جمله پناهنده‌های سیاسی است که از سال 2016 میلادی در ایالات متحده آمریکا ساکن شده است. این نویسنده جوان هم‌اکنون از اعضای «کارگاه داستان‌نویسی دالاس» در ایالت تگزاس آمریکا است. کارگاه داستان‌نویسی دالاس