هنگامه افشار: آس و پاس
آفتاب، گرمای لاجون خود را بر پیادهروی دکان سیگارفروش، واقع در سه کنج خیابان میاندازد. مکانی که ایستگاه اتوبوس، هر نیمساعت یکبار مسافران را سوار و پیاده میکند.
هر فصل، کفشی مستعمل را از میان دورریختنیهای مردم پیدا میکند. اغلب بدشانسی میآورد، یا چند نمره بزرگتر از پاهایش که لقلقکنان راه میرود یا چند نمره کوچکتر از پاهایش که مجبور میشود پاشنهها را تخت کند تا دو پایش از درون...
هنگامه افشار: آلبالو دزدى
آنوقتها که بچه بودیم روزشماری میکردیم مدارس تعطیل و فصل تابستان فرارسد تا مانند هر سال چند هفتهای برویم به منطقه اوشان و فشم برای هواخوری و تعطیلات. به دهکدههای قدیمی با بافت سنتی در کنار رودخانههای پیچدرپیچ روان که زنان و دختران ده، هم از سرش آب برمیداشتند هم کاسه و بشقاب و رخت میشستند. گاه مسافران مرد از فرصت استفاده میکردند، لباس از تن میکندند و تن...