روز یکشنبه پنجم بهمن ماه 1399 (24 ژانویه 2021)، کارگاه داستاننویسی هزار اوسانِ دالاس میزبان آقای حمیدرضا منایی داستاننویس مطرح و صاحبسبکِ امروز ایران بود. آقای منایی از داستاننویسان انگشتشماریست که بیرون از تقسیمبندیهای دههای، داستان مینویسد.
ظاهرا تقسیم بندی غیرعلمی و کالاییِ دههای، شگردِ ایرانیِ نوظهوری در تاریخ ادبیات جهان است.
نظریه پردازان این شگرد از شناخت و تحلیل علل قطعِ استمرار منطقی داستان نویسی ایران ، پریشیدگی سنتهای آن و بیریشگی نسلهای تازهی داستاننویسی ناتوانند.
شناخت این فرایند نیاز به بررسی و نظریهپردازی دارد نه نامگذاری نا اندیشیدهی «دههای». اگر استثناء ها را نادیده بگیریم، ممیزهی غالب این دههها، عرضهی بیرویه، تورّم افسار گسیختهی داستان، سیطرهی فنگرایی، ضعف تألیف و سخافت زبان است. این مجموعه بحرانی را در ادبیات ما پدید آوردهاست که جز انحطاط ادبی نامی شایستهی آن نیست. .
تنها با حاشیهای باریک از استثناء، انبوه داستاننویسان دههای، خود تولید و خود مصرف میکنند و نظریهپردازان محترمِ اینگونه داستانها نمیدانند که فرارویی مکاتب و گونههای ادبی به تغییرات دورانساز نیاز دارد.
و ما از روزگار پهلوی تا استقرار جمهوری اسلامی تنها یک تغییرِ پارادایم را تجربه کردهایم. آن پارادایم را «برج سکوت» به اقتضای زمان تلویحا و در سایهی مضمونِ اعتیاد بیان میکند.
**
آقای منایی در اوائل دههی هشتاد شمسی، در انتخاب بین رشتههای داستاننویسی و فلسفه، داستان نویسی را برگزید و تماموقت بهداستان پرداخت.
اما از سبک و سیاق «برجسکوت» بر میآید که این داستاننویسِ « دههی هشتادی» بههیچکدام از «مُد»های داستاننویسی دههای دل نبست و بهآنهاتعلقِ سبکی پیدا نکرد. او اصالت داستاننویسی فارسی را پیگرفت و بهسهم خود بر فخامت و تنوع آن افزود. او نه از سلک قلمزنانیست که با جریان بهاصطلاح «اصلی»، دههها حرکت میکنند و نه از آنان که روی موج «ادبیات ژانری» سوارند. ذهن و قلم او به ذهن و قلم نسلهای ماندگار داستاننویسی ایران گرهخورده است و ویژگی های کار آقای منایی همان است که از هدایت تا امروز هویت دورانها را بازتاب میدادهاست نه امواج میرندهی دههها را.
او از پویندگانیست که مسیر راستین ادبیات داستانی ما را میپیماید و سنتهای آن را بدیع و امروزینه میکند.
برج سکوت رمانی متفاوت در ادبیات داستانی ماست. در این رمان داستان نویس زندگی را اندیشیده است. درد را پیمودهاست، درماندگی را زیستهاست. تنهایی «بازیگران داستانهایش» را گریسته است تا اجتنابناپذیریِ دیگرگونیِ پارادایم را اندیشمندانه یادآوری کند. این روایت در این وانفسا کاریست کارستان.
مینویسم «بازیگران داستانهایش» نه شخصیتهای داستانها؛ زیرا شخصیتها در بالاپوش واژهها در بخشهای بسیاری از این رمان بر پردهی ذهن، بازیگری میکنند، پویانمایانه در داستان ظاهر میشوند و تصویرگونه، خواننده را در دریایی از خیال و اندیشه شناور میکنند. برج سکوت مستندی شاعرانهاست با زبانی متفاوت که ریشه در ژرفنای زبان تاریخی ما دارد و بالاتر از آن نگاهی دارد که پوستهها را میشکافد تا رؤیتِ عمقِ زخم را میسّر کند. نه تنها زبان و بیان روایتها و خردهروایتهای بلند و کوتاه، بلکه دقت فلسفی و عالمانهی راوی در روانشناسی آدمها، روند رویدادها و ابعاد اشیاء، کششی در داستان میآفریند که تنها در بهترین آثار ادبی میتوان یافت.